به خاطراتت پا نمی دهم که مجبور نشوم به آغوشش بکشم

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

به خاطراتت پا نمی دهم که مجبور نشوم به آغوشش بکشم

+ یک مرد که از چشم تو افتاد شکست 

مرد است ولی خانه ات آباد ، شکست!

 

می دانی؟! تا قبل از این ها دلم برای همه چیزت تنگ می شد

از لباست بگیر تا خودکار ِ توی جیبت

و این دلتنگی را می گفتم و مجبور می شدم بهش پا بدهم

اما حالا  ، بعد از این بار دلم به همان اندازه تنگ می شود

اما دیگر به روی خودم نمی آورم چه برسد بیایم و اینجا از دلتنگی هایت بگویم

دومین ضربه متفاوتم کرد با اولیش..

راستش را بخواهی این کار سخت تر است

چون همش می ریزم تو خودمُ و محکم سرکوبشون می کنم

اگر خاطره ای از تو بیاید توی ذهنم مثل قبل نمی نشینم

و با لبخند مدت ها جز به جزش را به یاد بیاورم و دلتنگی ام را میانشان قسمت کنم

اگر خاطره ای از تو بیاید توی ذهنم شاید اول با یه لبخند بهش بها دهم

اما سریع سوزنم را از توی جیبم در میاورم

و با سنگدلیِ خود ساختگی می زنم

و این ابرِ خاطره هایت را از ذهنم می ترکونم

این ترسناک هست، خی لی!

می دانی؟! من تحملِ سومین شکست را ندارم

اوضاع از این خراب تر را تحملش را ندارم

من مَرد یه شکست دیگه از طرف تو نیستم و نخواهم بود

اما خوب می دانی دوستت دارم و دلم برات تنگ می شود

اما باید یاد بگیرم به روم نیاورم و به خودم بها ندهم. همین !

       



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |